استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

ایران سرای من است

چوبِ عشق!!!

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴ ق.ظ
محمدرضا شفیعی کدکنی، پیامی را برای دهمین مراسم بزرگداشت علامه علی‌اکبر دهخدا، شاعر، ادیب و بنیان‌گذار لغت‌نامه دهخدا، منتشر کرد.
 

این استاد ادبیات دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، در پیام خود آورده است:

«بنده بارها و بارها هم اندیشیده‌ام و هم گفته‌ام و شاید هم نوشته باشم که در قرن بیستم کسانی که مفهوم ایران را به لحاظِ فرهنگی حفظ کرده‌اند و گسترش داده‌اند و مایهٔ بقاء و استمرار و جاودانگی آن شده‌اند، افرادی هستند که ما در کنار بزرگانِ قدیم‌مان امثال فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ باید برای‌شان احترام قائل بشویم و به تناسبِ خدماتی که به فرهنگِ ملّیِ ما کردند، سپاسگزارِ آن‌ها باشیم تا جامعه بداند که ملّتِ ایران قدرشناس پاسداران فرهنگِ ملّیِ او هستند.
فکر می‌کنم اگر معدل همه کوشش‌هایی که در این قرن در جهت پاسداری از فرهنگ ملّی ما انجام شده است، گرفته بشود، علی‌اکبر دهخدا بالاترین جایگاه را در این برآورد حتماً دارد.
همهٔ ملتِ ایران از طفل دبستانی تا پیرمردِ برکنار از فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی، دارا و نادار، همه، باید در جهت بزرگداشت و تکریمِ دهخدا بکوشند.
دهخدا اگر به فرهنگِ دیگری تعلّق داشت، مردم آن فرهنگ، هرقدر هم عقب‌افتاده بودند، بیشتر از این که ما نسبت به او احترام قائلیم، احترام قائل می‌شدند.
ما در حق دهخدا کوتاهی کرده‌ایم و نسل‌های اکنون و آینده باید جبران این کوتاهی ما را بکنند.
دهخدا چوبِ همکاری و دوستی و عشقش به دکتر محمّد مصدّق را می‌خورَد و هنوز هم می‌خورَد.
»

دهمین مراسم گرامی‌داشت علامه علی‌اکبر دهخدا، توسط مؤسسه لغت‌نامه دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی دانشگاه تهران و بنیاد حامیان مؤسسه لغت‌نامه دهخدا برگزار شد.
 
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۰۴
ایران سرا

نامه های سرگشاده

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ب.ظ
کتاب «نامه‌های سرگشاده» نوشته واتسلاف هاول با ترجمه احسان کیانی‌خواه منتشر شد. این کتاب حاصل بیست و پنج سال مشاهدات و تأملات نویسنده و سیاستمدار سرشناس است که خواندن آنها سیر تکامل و تحول فکری او را به ما نشان می‌دهد.

 از شهروندی تبعیض چشیده تا نمایش‌نامه نویسی شناخته شده که شجاعانه در سخت‌ترین دوران‌ها زبان به گفتن حقیقت می‌گشود، تا انتخابش به ریاست‌جمهوری. این نوشته‌ها در مجموع مظهر شورمندی و آزاداندیشی بی‌محابای هاول و اعتقاد راسخ اخلاقی و تسلیم‌ناپذیری و شهامتش هستند و متونی مهم در ادبیات وجدانی جهان امروز به شمار می‌آیند؛ متونی که به‌رغم گذشت چند دهه از انتشارشان همچنان وجدان جوامع دور و نزدیک بشری را به درک و دریافت حقایق خود فرامی‌خوانند.

نامه‌هایی، شاید به آدرس همه شهروندان و جوامع در همه دوران‌های پیش رو. نخستین جملات واتسلاف هاول است در نخستین سخنرانی عمومی اش برای مردم چکسلواکی که زنده از شبکه‌های سراسری پخش شد و بعد در تمام اروپا و فراتر از آن انعکاس یافت این‌گونه بو.

کتاب «نامه‌های سرگشاده» نوشته واتسلاف هاول با ۴۲۳ صفحه و قیمت ۹۶ هزار تومان توسط نشر نو منتشر شده است.

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۳۹
ایران سرا

هاله لاجوردی درگذشت😢

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۳۹ ب.ظ

شایا نیـوز:

 

هاله لاجوردی، استاد سابق جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و نویسنده درگذشت.

کاوه لاجوردی، برادر او، عصر امروز (۱۳ بهمن‌ماه ۹۹) در توییتی با اعلام این خبر نوشت: «خواهرم هاله فوت کرده است. شرایط مانع از هر مراسمی است. متأسف‌ام که توانِ پاسخ ندارم. بقای عمرِ شما باد...»

هاله لاجوردی که بود؟

هاله لاجوردی، جامعه‌شناس، استاد سابق جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و نویسنده در سال ۱۳۴۳ متولد شد.

او استادیار گروه ارتباطات اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود. وی مدرک کار‌شناسی، کار‌شناسی ارشد و دکتری را در رشته جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران اخذ نمودند. عنوان رساله وی در دوره کار‌شناسی ارشد «قدرت در خانواده» و دوره دکتری «بازنمایی زندگی روزمره در سینما» است. 

موارد تدریس دکتر لاجوردی «ارتباطات و فرهنگ»، «مطالعات سینمایی»، «فلسفه علوم اجتماعی» (در مقطع کار‌شناسی) و «جامعه‌شناسی فرهنگی» (در مقطع کار‌شناسی ارشد) است. 

تالیفات هاله لاجوردی

وی مقالات متعددی همچون:

«فکت، دهشت و سکوت: تاملی بر چهارشنبه سوری»،

«نظریه‌‌های زندگی روزمره»،

«فضیلت جهان شمول: در باب دین در عصر جهانی»،

«هرمنوتیک، بازسازی یا گفتگو»،

«سیطره عمومی»،

«زندگی قهرمانی و زندگی روزمره»‌‎،

«درباره تضاد فرهنگ مدرن»‌،

«لوکاچ و نظریه رمان»،

«جامعه مدنی و نظریه سیاسی در آثار لومان»،

«گزیده‌هایی از اخلاق صغیر »‌‎،

«عقلانیت علمی و اتنومتدولوژی»،

«شعر و تفکر انتزاعی»،

«صنعتی شدن و سرمایه‌داری در آثار ماکس وبر»‌‎،

«لوکاچ و جامعه‌شناسی ادبیات»،

‎‌«محدودیت‌های معرفت»‌‌،

«عیسی مسیح و اسطوره‌شناسی»،‎‌

«نقد ادبی قرن بیستم »،

«هرمنوتیک: احیای معنا یا کاهش توهم، هایدگر و کوندرا و دیکنز»،

«مطالعه انتقادی زندگی روزمره»،

«سینما به مثابه مراکز فراغتی»،

«فرهنگ مصرفی در نظریه انتقادی زندگی روزمره»،

«تئا‌تر و جامعه »،

« تاثیر سینمای هالیوود بر فرهنگ ایرانی» ،

«شعر و تفکر تجریدی»،

«فمنیسم مثبت- فمنیسم منفی»،

«رویکردهای غربی به جامعه‌شناسی فرهنگ و انتقال به پسامدرنیسم فرهنگی و فرهنگ‌شناسی»،

«اخلاق در فرهنگ ایرانیان با اتکاء بر آرای نظریه‌پردازان»، 

در نشریات و سمینارهای مختلف ارائه نموده‌ است.

 

از آن جامعه شناس فقید،کتابی با عنوان: «زندگی روزمره در ایران مدرن (با تامل بر سینمای ایران)» منتشر شده است.

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۹
ایران سرا

واکاوی یک باور نادرست!!!

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ
مردم کتاب نمی‌خوانند. این گزاره سال‌هاست که در جامعه ایرانی تکرار می‌شود و طیف وسیعی هم به این باور رسیده‌اند که مردم واقعا از کتاب فاصله زیادی گرفته‌اند. این حرف‌ها در شرایطی مطرح می‌شود که براساس آخرین آمار منتشر شده توسط خانه کتاب؛ حدود ۱۰ هزار ناشر در ایران مجوز نشر دارند و سالانه حدود ۱۰۰هزار عنوان کتاب در زمینه‌های مختلف منتشر می‌شود. اگرچه اما و اگرهای فراوانی در صنعت نشر ایران وجود دارد ولی اوضاع آن‌قدرها که جلوه می‌دهند نه‌تنها بد نیست بلکه امیدوار‌کننده هم هست. جمعه گذشته نمایشگاه آنلاین کتاب با همه مشکلات زیرساختی‌اش به پایان رسید و یک میلیون و ۲۵۴ هزار و ۵۹۹ نسخه کتاب با رقم ۶۴ میلیارد و ۲۵۸ میلیون تومان در یک هفته به فروش رسید.

 کرونا اگرچه بر کسب‌وکارهای بسیاری تاثیر منفی گذاشت اما بر بازار کتاب تاثیر معکوس داشت و حتی فروش را به نسبت قابل‌توجهی افزایش داد. با این حال باز هم عده‌ای بر این طبل می‌کوبند که کتاب مخاطب ندارد و صنعت نشر ورشکسته است. اینکه چرا مدام چنین بحثی مطرح می‌شود سوالی است که برای پاسخ به آن باید از چند زاویه به موضوع نگاه کرد.

در این سال‌ها چند گروه در پیدایش چنین ذهنیتی کارساز بوده‌اند؛ یعنی دست به دست هم داده‌اند تا این ذهنیت نادرست را جا بیندازند.

گروه اول نویسندگانی هستند که شکست خورده‌اند و آثارشان با اقبال عمومی روبه‌رو نشده است. تکرار مداوم این گزاره از سوی مولفان شکست خورده توانسته در شکل‌گیری این باور تا حدودی موثر واقع شود.

دومین گروه طیف خاصی از افراد جامعه هستند که یک سویه به دنیا نگاه می‌کنند و همه چیز را سیاه و سفید می‌بینند و از شعار کتاب نخواندن مردم به‌عنوان ژست استفاده می‌کنند یا مثلا می‌خواهند وانمود کنند مشکلات فرهنگی جامعه در درجه اول به این مساله ارتباط دارد.

در این میان گروه سومی هم هستند که بسیار بر این آتش می‌دمند و اتفاقا این یادداشت بر عملکرد آنها متمرکز شده است. این گروه را ناشران و کتاب‌فروشانی تشکیل می‌دهند که از بد حادثه به چنین شغلی روی آورده‌اند. شناختی از وضعیت ندارند و آثاری که منتشر می‌کنند با روح زمانه سازگاری ندارد و شکست‌هایشان را پای کتاب نخواندن مردم و مافیای پخش و هزار و یک بهانه دیگر می‌نویسند. این گروه ساز و کارهای جدیدی را که بر بازارها تاثیر گذار هستند نمی‌شناسند و کسب‌وکارشان به‌صورت سنتی جریان دارد.

وقتی شکل‌فعالیتشان مورد مطالعه قرار می‌گیرد چند نکته به چشم می‌خورد که مهم ترین آن فاصله آنها با تحولات بازارهاست. مثلا کتاب‌فروشی که از ۵۰ سال پیش در یک نقطه شهر فعالیت می‌کند در طول این سال‌ها برای بهبود کسب‌وکارش هیچ کاری نکرده و همچنان با شیوه‌هایی می‌خواهد در آمد کسب کند که ۵۰ سال پیش کارش را شروع کرده بود. حتی شکل و شمایل مغازه‌اش نسبت به سال‌ها پیش هیچ تغییری نکرده است. او نمی‌داند دیگر گذشته آن روزگاری که هر روز صبح کرکره را بالا می‌داد و می‌نشست پشت پیشخوان در انتظار مشتری. نمی‌داند بازاریابی و فروش ،علم به حساب می‌آید و باید برای هر حرکتی ایده و برنامه داشت. چون این چیزها را نمی‌داند و براساس اصول ۵۰ سال پیش حرکت می‌کند ناگزیر معیشتش با چالشی جدی روبه‌رو شده و محکوم به نابودی و زوال است. گواه این ادعا بررسی وضعیت برخی کتاب‌فروشان  قدیمی است که در بهترین و پرترددترین نقطه شهر مغازه دارند اما دخل و خرجشان نمی‌خواند!!

در مقایسه کتاب‌فروشانی هم هستند که در همین سال‌ها و درنقاط دورافتاده کتاب‌فروشی راه انداخته‌اند و با شیوه‌های مختلف توانسته‌اند به برند بدل شوند و از چهار نقطه پایتخت مشتری‌ جذب کنند. حتی ناشرانی هم هستند که سال‌های فعالیتشان از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نیست اما با برنامه‌ریزی و بازاریابی درست بخشی از بازار را به خود اختصاص داده‌اند.

در این سال‌ها خیلی‌ها انگشت اتهام را به سمت نسل جوان نشانه گرفته‌اند و معتقدند این نسل با کتاب میانه‌ای ندارد مطالعات میدانی اما خلاف این گفته را اثبات می‌کند. کافی است سری به کتاب‌فروشی‌ها بزنید تا متوجه شوید که درحال‌حاضر بخش اصلی مشتریان بازار را قشر جوان جامعه تشکیل می‌دهند. باز نشر مداوم آثار کلاسیک، تنوع ژانرها، رشد انتشار کتاب‌های عامه پسند و... نشان‌دهنده علاقه این نسل به کتاب است. آنچه این روزها در بازار به چشم می‌آید این است که برای قشرهای مختلف جامعه کتاب تولید می‌شود و تحلیل‌ها از این حکایت می‌کنند که برای این محصولات به اندازه کافی مشتری هم وجود دارد. از طرفی تیراژ کتاب‌های کودک و نوجوان در ایران بالا رفته و خانواده‌هایی که بچه‌های کوچک دارند در سبد مصرفی خود جایی برای کتاب کنار گذاشته‌اند. یعنی نسل جدیدی در راه است که از کودکی با کتاب مانوس بوده است.

نتیجه همه حرف‌ها این است که کتاب نخواندن مردم گزاره نادرست و گمراه‌کننده است اگر ناشر؛ کتاب‌فروش یا نویسنده‌ای در کارش موفق نبوده دلیلی بر کتاب نخواندن مردم نیست و باید دلیل شکست را جای دیگری جست‌وجو کند. زمانه عوض شده و زندگی آدم‌ها با تغییرات بنیادین روبه‌رو بوده است. طبیعی است در چنین وضعیتی صاحبان کسب‌وکارها باید نیازسنجی کنند و به قول معروف با روح زمانه پیش بروند.

 

یاسین نمکچیان

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۱۴
ایران سرا

همه بازیست الا عشقبازی

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ب.ظ

مراکز عشق به ناید شعاری

مبادا تا زیم جز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد

جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد

غلام عشق شو کاندیشه این است

همه صاحب دلان را پیشه این است

جهان عشقست و دیگر زرق سازی

همه بازیست الا عشقبازی

اگر بی‌عشق بودی جان عالم

که بودی زنده در دوران عالم

کسی کز عشق خالی شد فسردست

کرش صد جان بود بی‌عشق مردست

اگر خود عشق هیچ افسون نداند

نه از سودای خویشت وارهاند

مشو چون خر بخورد و خواب خرسند

اگر خود گربه باشد دل در و بند

به عشق گربه گر خود چیرباشی

از آن بهتر که با خود شیرباشی

نروید تخم کس بی‌دانه عشق

کس ایمن نیست جز در خانه عشق

ز سوز عشق بهتر در جهان چیست

که بی او گل نخندید ابر نگریست

شنیدم عاشقی را بود مستی

و از آنجا خاست اول بت‌پرستی

همان گبران که بر آتش نشستند

ز عشق آفتاب آتش پرستند

مبین در دل که او سلطان جانست

قدم در عشق نه کو جان جانست

هم از قبله سخن گوید هم از لات

همش کعبه خزینه هم خرابات

اگر عشق اوفتد در سینه سنگ

به معشوقی زند در گوهری چنگ

که مغناطیس اگر عاشق نبودی

بدان شوق آهنی را چون ربودی

و گر عشقی نبودی بر گذرگاه

نبودی کهربا جوینده کاه

بسی سنگ و بسی گوهر بجایند

نه آهن را نه که را می‌ربایند

هران جوهر که هستند از عدد بیش

همه دارند میل مرکز خویش

گر آتش در زمین منفذ نیابد

زمین بشکافد و بالا شتابد

و گر آبی بماند در هوا دیر

به میل طبع هم راجع شود زیر

طبایع جز کشش کاری ندانند

حکیمان این کشش را عشق خوانند

گر اندیشه کنی از راه بینش

به عشق است ایستاده آفرینش

گر از عشق آسمان آزاد بودی

کجا هرگز زمین آباد بودی

چو من بی‌عشق خود را جان ندیدم

دلی بفروختم جانی خریدم

ز عشق آفاق را پردود کردم

خرد را دیده خواب‌آلود کردم

کمر بستم به عشق این داستان را

صلای عشق در دادم جهان را

مبادا بهره‌مند از وی خسیسی

به جز خوشخوانی و زیبانویسی

ز من نیک آمد این اربد نویسند

به مزد من گناه خود نویسند

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۵۱
ایران سرا

سلطان ساز،در چنین روزی پا به جهان نهاد

چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ب.ظ
استاد محمدرضا لطفی ۷۴ سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد. او یکی از نوازندگان و آهنگسازان ماندگار موسیقی ایران است و در تاریخ موسیقی ایران نقش قابل توجهی داشته و بسیاری از هنرمندان سرشناس موسیقی از شاگردان او بوده‌اند و اکثر آنها از ویژگی‌های منحصر به فرد او حرف می‌زنند.
مجید درخشانی که روزگاری شاگرد لطفی در دانشگاه بود گفته است: من در دانشکده با استاد لطفی هفته‌ای دو روز کلاس داشتم ولی برایم کم بود. گفت: «اگر خواستی و می‌توانی صبح زود بیدار شوی، ساعت شش‌ و نیم، هفت صبح بیا پنجره آشپزخانه را بزن که بقیه بیدار نشوند. بعد بنشینیم و تمرین کنیم.»

سالی که انقلاب شد، در خانه‌ای زندگی می‌کردم که صاحبخانه می‌خواست خانه را خالی کنیم. آقای لطفی هم خیلی تیزهوش بودند. یک روز به من گفت: «حالت خوب نیست، چه‌ شده؟» من ذهنم مشغول این خانه بود. گفتم: «چیزی نیست.» ولی استاد در ساز زدن من متوجه موضوع شده ‌بود. گفتند: «مشکلت را بگو!» من هم موضوع را گفتم: «خانه‌ای دیگر پیدا کردم که صاحبخانه ١٠ هزار تومان می‌خواهد. من هم دانشجو هستم و این مبلغ برای من خیلی زیاد است. اگر این خانه را از دست بدهم دیگر در تهران بی‌خانمان می‌شوم.» فردای آن روز دیدم استاد یک پاکت آورد و به من داد و گفت: «برو خانه‌ات را بگیر و سازت را بزن. به هیچ‌ چیز هم فکر نکن.» بعدها این ١٠ هزار تومان دست من بود تا چاووش باز شد. در اوایل چاووش هم که من هیچ درآمدی نداشتم. بعد که کلاس‌ها راه افتاد شهریه می‌گرفتم. من هم اولین تجربه تدریس را در چاووش داشتم. البته قبل از آن در دانشگاه صنعتی بخش فوق‌العاده استاد لطفی مرا برای تدریس معرفی کرده‌ بودند و تجربه تدریس از آنجا شروع شد. بعد نوبت به چاووش رسید، ولی درآمد چاووش در حدی نبود که من بتوانم این ١٠‌هزار تومان را پس بدهم. بعد وقتی آقای لطفی موسیقی فیلم «حاجی‌ واشنگتن» علی حاتمی را ساخت، من جزو نوازنده‌ها بودم. یک سال بعد نزدیک عید بود که آقای لطفی به نوازنده‌ها نفری یک پاکت حاوی صد هزار تومان داد. همانجا ١٠ هزار تومان ایشان را خواستم پس بدهم که استاد کاملا اظهار بی‌اطلاعی کردند. مطمئنم که تظاهر نمی‌کردند. اصلا یادشان نبود. برایش تعریف کردم که قبل از انقلاب من برای خانه‌ گرفتن پول نداشتم. شما به من پول قرض دادید. ولی باز یادشان نیامد و گفتند: اگر مربوط به سال‌های دور است که شامل مرور زمان شده و من از یادم رفته است و ١٠ هزار تومان را نگرفتند.

هادی منتظری آهنگساز و از اعضای گروه شیدا هم گفته است: محمدرضا لطفی عاشق تدریس بود. او در تمام مراحل تدریس پول نگرفت و چنان جدیتی در تربیت و آموزش شاگردان داشت که او را تبدیل به هنرمندی منحصر به فرد می‌کرد. در دانشکده موسیقی وقتی شاگرد لطفی شدم او بسیار سختگیر بود به‌طوری که سه ترم دستگاه شور را نواختم تا او بالاخره به من نمره قبولی داد و در ادامه زمانی که دیگر انگشتانم پینه بسته بود مرا به همکاری با گروه شیدا دعوت کرد. روزی بعد از چند جلسه تمرین کمانچه‌ای برایم آورد و به من هدیه داد و گفت به پاس زحماتی که در این مدت کشیدی این کمانچه را به تو می‌دهم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۱۹:۳۲
ایران سرا

بانو بینا،تولدت مبارک

يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ ب.ظ
سیما بینا یکی از هنرمندان قدیمی ایران است که آثار ارزشمندی را به یادگار گذاشته. متولد شهر خوسف خراسان است و شیفتگی‌اش به موسیقی محلی بیشتر از هرچیزی به همین برمی گردد که دلبسته نغمه‌های سرزمین مادری است.

۹ساله بود که به‌عنوان خواننده موسیقی کودک کارش را در رادیو ایران آغاز کرد. در این برنامه گاهی ترانه‌های محلی را که از پدرش آموخته بود می‌خواند که با استقبال زیادی روبه‌رو شدند. در آن دوره با بزرگانی همچون داوود پیرنیا کار می‌کرد و مسیر پیشرفت را پشت‌سر می‌گذاشت. اوایل کار آهنگ‌ها و ترانه‌های محلی را به رادیو می‌برد و مرحوم ‌پیرنیا آنها را برای تنظیم به موسیقیدانان بنام می‌داد اما بعدها به این نکته پی برد که بهتر است این ترانه‌ها با ساز و نوازنده‌های محلی تنظیم و اجرا شود. سال‌ها از آن روزها گذشته و هنوز مردم او را با همان ترانه‌های محلی به خاطر می‌آورند.

می‌گوید به‌طور مشخص از هیچ کدام از هنرمندان محلی متاثر نیستم اما از همه این استادان آموخته‌ام و تاثیر گرفته‌ام؛ به‌خصوص از موسیقی جنوب خراسان، تربت‌جام، خوسف و بیرجند. با تمام استادان این مناطق نشست و برخاست داشته‌ام و با آنها کار کرده‌ام؛ استادانی مثل عثمان خوافی، پورعطایی و تمام استادان دیگر تربت‌جام و جنوب و شمال خراسان. در سال‌های پس از انقلاب به تدریس موسیقی روی آورد و همچنین به تحقیق و جمع‌آوری ترانه‌های محلی ایرانی و بازنویسی آهنگ‌های مردمی و روستایی پرداخت. به دورترین نقاط ایران سفر کرد و مجموعه‌ای از ناب‌ترین ترانه‌ها و آهنگ‌های مهجور را جمع کرد؛ نغمه‌هایی که توسط مردان و زنان هنگام زندگی و کار روزانه اجرا می‌شد. در مصاحبه‌ای درباره جمع‌آوری آن آثار گفته است: وقتی به روستاهای دورافتاده می‌رفتم اگر پدرم یا عمویم همراهم بودند، آنها باید از اتاق بیرون می‌رفتند تا یک خانم برای من بخواند. سعی می‌کردم خودم با آنها دوست و صمیمی بشوم و برای آنها کمی بخوانم. یا صحبت کنیم و دوست شویم تا مثلا یک خط بخوانند.

سیما بینا در سال‌های پس از انقلاب مدت زیادی برای آموزش موسیقی به زنان صرف کرد، وی در مصاحبه‌ای با روزنامه شرق می‌گوید: جالب است با همه محدودیت‌ها اشتیاق شرکت در کلاس‌های آواز و موسیقی از جانب خانم‌ها بسیار زیاد و گرم بود. در مورد این سوال که تمرین صدا و آواز چه دستاوردی برای خانم‌ها دارد می‌گفتند می‌خواهیم ردیف موسیقی سنتی و ملی ایران را یاد بگیریم و بشناسیم. خیلی‌ها در کلاس دوام نمی‌آوردند چون کار آسانی نبود، اما عده‌ای که به موسیقی و آواز علاقه داشتند با عشق و پشتکار فراوان و باورنکردنی در کلاس‌ها حاضر می‌شدند و این کلاس‌ها واقعا قبل از انقلاب به این صورت و شدت نبود. کلاس‌های آواز من واقعا فضا و هوای خوبی برای همه ما داشت و انرژی و آرامش و آزادی را حس می‌کردیم. از نظر موسیقی و ارتباط و احوالات خوبی که با هم در موسیقی داشتیم هم مفید بود.

یکی دیگر از مشغله‌هایش در این سال‌ها نقاشی بوده و البته با این هنر هرگز غریبه نبوده چراکه تحصیل‌کرده رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیباست. می‌گوید همیشه نقاشی را مثل یک چاشنی و پناهگاه زندگی‌ام دانسته‌ام و برای همین است که شاید خیلی مطرح نشده و هیچ‌وقت به هدف اینکه نمایشگاهی بخواهم بگذارم نرفته‌ام یک مجموعه نقاشی کار کنم. در تمام فواصل زندگی چه وقتی خیلی ناراحت و غمگین هستم و چه مواقعی که فاصله بین کنسرت‌ها دارم به دنیای نقاشی خودم پناه می‌برم.

پس از مرگ استاد شجریان سیما بینا در یادداشتی که در مجله «اندیشه پویا» منتشر شد درباره محدودیت‌هایی که در مقطعی از سال‌های پس از انقلاب به وجود آمد نوشت: «یادم می‌آید که در این زمان بی‌خبری و سکوت، یک روز به منزل شجریان زنگ زدم. با ناهیدخانم، همسر ایشان، صحبت کردم و احوال‌پرس استاد شدم.

با ناراحتی گفتند: «هیچی! محمدرضا به مشهد رفته و دوباره به کار نجاری که خیلی دوست داره برگشته!» بعد از این مکالمه کوتاه به قدری دلتنگ و ناامید شدم که اشکم سرازیر شد. چندی بعد به یک کنسرت خصوصی شجریان عزیز دعوت شدم، با خوشحالی برای شنیدن موسیقی و صدای او بال پرواز گشودم.»

 

منبع:دنیای اقتصاد

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۲۳:۰۳
ایران سرا

خونه تکونی قلب

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

دوست دارم یکی با حرف هاش قلبم رو تکون بده

یکی که عادی نباشه

طوری که وقتی باهاش حرف می زنم روحم تازه بشه ،

سلول های مرده ام زنده بشن

و رقصیدن را بیآغازند و غوغا بپا کنند...

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۰:۲۲
ایران سرا

مشی روان شاد شجریان

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۳ ق.ظ
داریوش پیرنیاکان نوازنده تار، سه‌تار و پژوهشگر موسیقی درخصوص تبعات فقدان استاد شجریان در موسیقی ایران گفت: شجریان شخصیتی بود که حتی وجودش در خانه نیز یک پشتوانه برای موسیقی ایران بود. آن‌قدر که آدمی مانند آقای ابتهاج می‌گوید، «من ایران بدون شجریان را نمی‌توانم تصور کنم». وقتی آقای ابتهاج چنین حرفی می‌زند، بزرگی فقدان این استاد را نشان می‌دهد. واقعا جای افسوس است که ما چنین بزرگ‌مردی را از دست دادیم.

وی بیان کرد: مطمئن هستم اگر شرایطی بود که آدم‌ها می‌توانستند راحت به تشییع پیکر استاد شجریان بیایند، مراسم تشییع ایشان تاریخی‌ می‌شد، مثل آنچه در مصر برای ام ‌کلثوم و در فرانسه برای شارل آزناوور روی داد.

پیرنیاکان ادامه داد: اگر ماندلا دنبال این بود که پس از مبارزه بیاید رئیس‌جمهور شود، نمی‌توانست ۲۹ سال در زندان بماند ولی او هدف والاتری داشت. هر کسی برای مردم و یک نظر یا ایده متعالی کار کند، حتما موفق خواهد شد. حتی اگر در زمانه خودش موفق نشود، آیندگان او را خواهند دید و بالا خواهد رفت.

وی در پایان عنوان کرد: فردوسی تمام ثروتی را که از پدرش به او رسیده بود خرج کرد و در خانه نشست و در نهایت یک شاهکار آفرید که همیشه ماندگار است. فردوسی در نهایت از فقر و تنگدستی فوت شد ولی حالا امروزه جامعه آن‌قدر پیشرفت کرده که شجریان در زمان خودش محبوب و مشهور شده است. از او بیاموزید. این آدم از اول با متر و معیار خرد حرکت کرد. خرد هیچ‌وقت اجازه نمی‌دهد که حرکت انسان انحراف پیدا کند. خرد تنها گوهری در انسان است که آلوده نمی‌شود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۰:۳۳
ایران سرا

پرواز خسرو آواز ایران

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۸ ب.ظ

ملایکه با نوای مرغ سحر به استقبال روح ملکوتی خسرو آواز ایران رفتند.

​​​​​​بی شک یادش همیشه در دلها باقی خواهد ماند.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۲۲:۱۸
ایران سرا