استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

ایران سرای من است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتابخوانی» ثبت شده است

فیلمساز حرفه ای-کتابخوان حرفه ای

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۰۴ ب.ظ
مجید مجیدی امروز وارد ۶۳ سالگی می‌شود. او از مهم‌ترین فیلم‌سازان ایران در سال‌های پس از انقلاب است و شاید بیراه نباشد که او را به واسطه حضور در جشنواره‌ها، دریافت جوایز، داوری در بخش‌های مختلف رقابتی سینمایی، مشارکت در تولید آثار بین‌المللی و... جهانی‌ترین فیلمساز ایرانی بنامیم. مجیدی فیلم‌های بسیاری ساخته و با این فیلم‌ها خاطره‌های بسیاری را نیز برای ایرانیان رقم زده است. «بچه‌های آسمان»، «رنگ خدا» و «باران» نخستین فیلم‌های معروف مجیدی هستند که محبوبیت بسیاری را در میان جامعه ایرانی به‌دست آوردند.
 

مجیدی در سال ۱۳۳۸ در خانواده‌ای طالشی در شهر تهران به دنیا آمد. او فعالیت هنری‌اش را قبل از انقلاب اسلامی ایران در عرصه تئاتر آغاز کرد. سپس در سال‌های دهه ۶۰ و ۷۰ هجری شمسی به تجربه‌هایی در زمینه بازیگری در سینما دست زد. او در فیلم بایکوت در نقش یک کمونیست سرخورده، در فیلم تیرباران در نقش شهید سیدعلی اندرزگو و در فیلم دو چشم بی‌سو در نقش یک معلم توده‌ای نقش ایفا کرد. اما در سال ۷۰ به کارگردانی روی آورد.

مجیدی در سال ۲۰۰۸ به دعوت دولت چین، فیلم کوتاهی به نام «رنگ‌ها به پرواز در می‌آیند» را برای تبلیغ المپیک ۲۰۰۸ پکن ساخت. دولت چین به‌منظور اجرای پروژه‌ای با نام پروژه تصویری پکن، از پنج کارگردان شناخته شده همچون «جوزپه تورناتوره» از ایتالیا، «مجید مجیدی» از ایران، «پاتریس لوکنت» از فرانسه، «داریل گودریچ» از انگلستان و «اندرو وای کیونگ» از هنگ‌کنگ دعوت کرد تا به منظور تبلیغ بازی‌های پکن هر کدام یک فیلم کوتاه بسازند. در این میان فیلم مجیدی عنوان بهترین فیلم را از بین پنج فیلم ساخته شده کسب کرد.

خودش درباره زندگی‌اش در روزهای نخست پس از انقلاب می‌گوید:

«من ده ـ دوازده سال با مخملباف تنگاتنگ زندگی کردم. با هم زندگی کردیم. یک دوره سه ـ چهارساله هرچه توانستیم با هم فیلم دیدیم. تمام سینمای موج نو فرانسه، سینمای ایتالیا، سینمای کلاسیک آمریکا، را هر روز از صبح تا شب نشستیم دیدیم؛ و کتاب خواندیم. مثلا ۱۰ جلد کتاب بالزاک را می‌گرفتیم و می‌خواندیم. کل آثار تولستوی را قرار گذاشتیم بخوانیم و خواندیم. محسن چون کار تشکیلاتی کرده بود این روحیه برنامه‌ریزی را داشت. یک توفیق اجباری بود و من هرچه دارم از آن موقع است. «کلیدر» دولت‌آبادی را اگر اشتباه نکنم ظرف بیست روز خواندیم و رویش بحث می‌کردیم. قرار می‌گذاشتیم که آثار دولت‌آبادی یا آثار علی‌اشرف درویشیان را باید در این زمان تمام کنیم و می‌خواندیم. دانشگاه بود. لحظه‌به‌لحظه با هم بودیم، شب و روز، و ارتباط تنگاتنگ داشتیم. همه چیزمان با هم بود. سفرهامان،‌ حتی جبهه رفتن‌مان با هم بود. ما از سال ۱۳۵۸ با هم بودیم تا سال ۱۳۷۰، به مدت دوازده سال، و این ارتباط تنگاتنگ فکری یک دفعه کات شد. من سه سال مخملباف را ندیدم تا اینکه در جشنواره‌ای در تورینو ایتالیا- برای فیلم «پدر» رفته بودم- مخملباف را دیدم. دیدم اصلا این آدم را نمی‌شناسم. این کیست؟ باورهای عجیب‌وغریبی پیدا کرده بود.

همیشه می‌گفت وقتی از زندان آزاد شدم با خودم عهد کردم دنبال سه چیز نروم: پول و شهرت و مقام. انصافا محسن دنبال پول و مقام نرفت، ولی شهرت یقه‌اش را گرفت. بدجور زمین‌اش زد و نابودش کرد. ‌گفتم که مخملباف را در جشنواره دیدم و متوجه شدم یک آدم دیگر است. بعد از جشنواره، از تورینو آمدیم رم. مجبور بودیم دو روز رم بمانیم و آن دو روز که مجبور بودم با محسن در یک اتاق باشم تلخ‌ترین روزهای زندگی من بود. ما که شبانه‌روز می‌نشستیم بحث می‌کردیم ۴۸ ساعت هیچ حرفی نداشتیم با هم بزنیم؛ هیچ حرفی. آن‌قدر فضا سنگین بود که من در فاصله‌ای که مخملباف می‌رفت بیرون چیزی بگیرد، نمازم را می‌خواندم. با خودم کتابی برده بودم و آن کتاب را در آن ۴۸ ساعت شاید هفت‌بار خواندم. »

مجیدی همچنین درباره انتخاب فیلم‌بردار فیلم «محمد رسول‌الله» گفته است: «ویتوریو استورارو مدیر فیلم‌برداری ایتالیایی تا کنون پنج بار نامزد اسکار شده و سه بار این جایزه را دریافت کرده است. من به‌طور مستقیم برای حضور در این پروژه با وی صحبت کردم و او نیز قبول کرد و اعلام داشت که باعث افتخارش است در این پروژه سهیم باشد. شبی که با این فیلم‌بردار برای حضورش در این پروژه تماس گرفتم وی درحال خواندن حدیثی درباره معراج بود. این موضوع نمی‌تواند یک تصادف باشد. استورارو زمانی که قرار بوده در این پروژه حضور یابد به مزار پیامبر(ص) می‌رود و از ایشان می‌خواهد او را کمک کند.»

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۰۴
ایران سرا

واکاوی یک باور نادرست!!!

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ
مردم کتاب نمی‌خوانند. این گزاره سال‌هاست که در جامعه ایرانی تکرار می‌شود و طیف وسیعی هم به این باور رسیده‌اند که مردم واقعا از کتاب فاصله زیادی گرفته‌اند. این حرف‌ها در شرایطی مطرح می‌شود که براساس آخرین آمار منتشر شده توسط خانه کتاب؛ حدود ۱۰ هزار ناشر در ایران مجوز نشر دارند و سالانه حدود ۱۰۰هزار عنوان کتاب در زمینه‌های مختلف منتشر می‌شود. اگرچه اما و اگرهای فراوانی در صنعت نشر ایران وجود دارد ولی اوضاع آن‌قدرها که جلوه می‌دهند نه‌تنها بد نیست بلکه امیدوار‌کننده هم هست. جمعه گذشته نمایشگاه آنلاین کتاب با همه مشکلات زیرساختی‌اش به پایان رسید و یک میلیون و ۲۵۴ هزار و ۵۹۹ نسخه کتاب با رقم ۶۴ میلیارد و ۲۵۸ میلیون تومان در یک هفته به فروش رسید.

 کرونا اگرچه بر کسب‌وکارهای بسیاری تاثیر منفی گذاشت اما بر بازار کتاب تاثیر معکوس داشت و حتی فروش را به نسبت قابل‌توجهی افزایش داد. با این حال باز هم عده‌ای بر این طبل می‌کوبند که کتاب مخاطب ندارد و صنعت نشر ورشکسته است. اینکه چرا مدام چنین بحثی مطرح می‌شود سوالی است که برای پاسخ به آن باید از چند زاویه به موضوع نگاه کرد.

در این سال‌ها چند گروه در پیدایش چنین ذهنیتی کارساز بوده‌اند؛ یعنی دست به دست هم داده‌اند تا این ذهنیت نادرست را جا بیندازند.

گروه اول نویسندگانی هستند که شکست خورده‌اند و آثارشان با اقبال عمومی روبه‌رو نشده است. تکرار مداوم این گزاره از سوی مولفان شکست خورده توانسته در شکل‌گیری این باور تا حدودی موثر واقع شود.

دومین گروه طیف خاصی از افراد جامعه هستند که یک سویه به دنیا نگاه می‌کنند و همه چیز را سیاه و سفید می‌بینند و از شعار کتاب نخواندن مردم به‌عنوان ژست استفاده می‌کنند یا مثلا می‌خواهند وانمود کنند مشکلات فرهنگی جامعه در درجه اول به این مساله ارتباط دارد.

در این میان گروه سومی هم هستند که بسیار بر این آتش می‌دمند و اتفاقا این یادداشت بر عملکرد آنها متمرکز شده است. این گروه را ناشران و کتاب‌فروشانی تشکیل می‌دهند که از بد حادثه به چنین شغلی روی آورده‌اند. شناختی از وضعیت ندارند و آثاری که منتشر می‌کنند با روح زمانه سازگاری ندارد و شکست‌هایشان را پای کتاب نخواندن مردم و مافیای پخش و هزار و یک بهانه دیگر می‌نویسند. این گروه ساز و کارهای جدیدی را که بر بازارها تاثیر گذار هستند نمی‌شناسند و کسب‌وکارشان به‌صورت سنتی جریان دارد.

وقتی شکل‌فعالیتشان مورد مطالعه قرار می‌گیرد چند نکته به چشم می‌خورد که مهم ترین آن فاصله آنها با تحولات بازارهاست. مثلا کتاب‌فروشی که از ۵۰ سال پیش در یک نقطه شهر فعالیت می‌کند در طول این سال‌ها برای بهبود کسب‌وکارش هیچ کاری نکرده و همچنان با شیوه‌هایی می‌خواهد در آمد کسب کند که ۵۰ سال پیش کارش را شروع کرده بود. حتی شکل و شمایل مغازه‌اش نسبت به سال‌ها پیش هیچ تغییری نکرده است. او نمی‌داند دیگر گذشته آن روزگاری که هر روز صبح کرکره را بالا می‌داد و می‌نشست پشت پیشخوان در انتظار مشتری. نمی‌داند بازاریابی و فروش ،علم به حساب می‌آید و باید برای هر حرکتی ایده و برنامه داشت. چون این چیزها را نمی‌داند و براساس اصول ۵۰ سال پیش حرکت می‌کند ناگزیر معیشتش با چالشی جدی روبه‌رو شده و محکوم به نابودی و زوال است. گواه این ادعا بررسی وضعیت برخی کتاب‌فروشان  قدیمی است که در بهترین و پرترددترین نقطه شهر مغازه دارند اما دخل و خرجشان نمی‌خواند!!

در مقایسه کتاب‌فروشانی هم هستند که در همین سال‌ها و درنقاط دورافتاده کتاب‌فروشی راه انداخته‌اند و با شیوه‌های مختلف توانسته‌اند به برند بدل شوند و از چهار نقطه پایتخت مشتری‌ جذب کنند. حتی ناشرانی هم هستند که سال‌های فعالیتشان از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نیست اما با برنامه‌ریزی و بازاریابی درست بخشی از بازار را به خود اختصاص داده‌اند.

در این سال‌ها خیلی‌ها انگشت اتهام را به سمت نسل جوان نشانه گرفته‌اند و معتقدند این نسل با کتاب میانه‌ای ندارد مطالعات میدانی اما خلاف این گفته را اثبات می‌کند. کافی است سری به کتاب‌فروشی‌ها بزنید تا متوجه شوید که درحال‌حاضر بخش اصلی مشتریان بازار را قشر جوان جامعه تشکیل می‌دهند. باز نشر مداوم آثار کلاسیک، تنوع ژانرها، رشد انتشار کتاب‌های عامه پسند و... نشان‌دهنده علاقه این نسل به کتاب است. آنچه این روزها در بازار به چشم می‌آید این است که برای قشرهای مختلف جامعه کتاب تولید می‌شود و تحلیل‌ها از این حکایت می‌کنند که برای این محصولات به اندازه کافی مشتری هم وجود دارد. از طرفی تیراژ کتاب‌های کودک و نوجوان در ایران بالا رفته و خانواده‌هایی که بچه‌های کوچک دارند در سبد مصرفی خود جایی برای کتاب کنار گذاشته‌اند. یعنی نسل جدیدی در راه است که از کودکی با کتاب مانوس بوده است.

نتیجه همه حرف‌ها این است که کتاب نخواندن مردم گزاره نادرست و گمراه‌کننده است اگر ناشر؛ کتاب‌فروش یا نویسنده‌ای در کارش موفق نبوده دلیلی بر کتاب نخواندن مردم نیست و باید دلیل شکست را جای دیگری جست‌وجو کند. زمانه عوض شده و زندگی آدم‌ها با تغییرات بنیادین روبه‌رو بوده است. طبیعی است در چنین وضعیتی صاحبان کسب‌وکارها باید نیازسنجی کنند و به قول معروف با روح زمانه پیش بروند.

 

یاسین نمکچیان

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۱۴
ایران سرا