استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

ایران سرای من است

خانه بی سقف

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۲۷ ب.ظ
رمان «خانه‌ بی‌سقف» نوشته الیزابت برگ با ترجمه ندا لُهُردی در ۲۷۲ صفحه و به قیمت ۳۷ هزار تومان توسط نشر خزه منتشر شد. نویسنده در این رمان، از ترس‌ها و تردیدها و البته امیدواری‌های زنی سخن می‌گوید که بسیاری از انسان‌ها در زندگی خود تجربه کرده‌اند.
نشریه سنت لوئیس پست دیسپچ در همین باره عنوان کرده است: «الیزابت برگ با شوخ‌طبعی و درک مسائل احساسی یک زن، این رمان را نوشته است. دیدگاه مثبت و درست این نویسنده نسبت به انسانیت، در شخصیت‌های داستانش و لابه‌لای صفحات کتابش کاملا پیداست.»
«خانه‌ بی‌سقف» همچنین دستمایه‌ ساخت یک فیلم تلویزیونی به همین نام شده است؛ فیلمی که در سال ۲۰۰۳ از تلویزیون آمریکا پخش و با استقبال گسترده‌ای مواجه شد.
 
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۲۷
ایران سرا

وداع با ناخدای ترجمه!!

سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۱۲ ب.ظ
روز گذشته یکی دیگر از بزرگان ترجمه ایران قلم بر زمین نهاد و فارسی‌زبانان را با آثارش تنها گذاشت. نجف‌ دریابندری از مطرح‌ترین و خوشنام‌ترین مترجمان معاصر در ۹۱ سالگی درگذشت؛ کسی که بسیاری از اهل مطالعه از طریق برگردان‌های او، با آثار مهم ادبی جهان آشنا شدند؛ ترجمه «پیرمرد و دریا» از ارنست همینگوی، «بیگانه‌ای در دهکده» و «هاکلبری فین» اثر مارک تواین، «پیامبر و دیوانه» نوشته جبران خلیل جبران و «رگتایم» و «بیلی باتگیت» از دکتروف تنها مشتی از خروار آثار به‌یادماندنی این مترجم محسوب می‌شوند. شهرت دریابندری علاوه بر تسلطش به زبان انگلیسی که مدیون سخت‌کوشی‌اش در فراگیری این زبان به‌صورت خودآموخته بود، از روانی نثر فارسی و خبرگی‌اش در شناسایی آثار برجسته و معرفی آنها به علاقه‌مندان به ادبیات دنیا نشأت گرفته است.
 

پدر نجف، ناخدا و راهنمای کشتی بود. آنها در آبادان جزو خانواده‌های شناخته‌شده و متمول محسوب می‌شدند؛ هرچند خیلی زود و وقتی پدرش در سال ۱۳۱۴ از دنیا می‌رود همه چیز عوض می‌شود و به قول نجف دریابندری آنها «از یک خانواده اعیان به خانواده فقیر آبادان» تبدیل می‌شوند. نجف تا کلاس چهارم در مدرسه‌ای مختلط درس می‌خواند؛ در این مدت جزو شاگردهای درس‌خوان مدرسه‌ است اما بعد از کلاس چهارم به دبیرستانی پسرانه وارد می‌شود و بی‌خیال درس خواندن می‌شود و در نهایت کلاس نهم ترک تحصیل می‌کند.

پس از ترک مدرسه، طی یک سال انگلیسی یاد می‌گیرد به حدی که در هفده، هجده سالگی بخش‌هایی از رمان چارلز دیکنز را ترجمه می‌کند. دریابندری برای فراگیری انگلیسی به هر روشی متوسل می‌شود؛ علاوه بر بهره‌مندی از معلم‌های کاربلد شهر، خودش را با داستان‌های ساده شده انگلیسی و فیلم‌های سینمایی به زبان انگلیسی مشغول می‌کند. وی در سال ۱۳۳۲ اولین اثر خود را که ترجمه کتاب معروف «وداع با اسلحه» اثر ارنست همینگوی بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد. در زندان به مسائل فلسفی علاقه‌مند شد و در مدت حبس، کتاب تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی پس از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به‌کارهای مختلفی روی آورد.

وی در نهایت به‌عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین مشغول به‌کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان معروف آمریکایی پرداخت و کتاب‌هایی همچون پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی و هاکلبری فین اثر مارک تواین را ترجمه کرد. دریابندری مدت ۱۷ سال با موسسه فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این موسسه قطع کرد. پس از آن برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران قرارداد بست. پس از انقلاب ۱۳۵۷ از این کار نیز کناره گرفت و به‌طور جدی به ترجمه و تالیف پرداخت. از دیگر آثار وی می‌توان به ترجمه کتاب‌های «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» نوشته ویلیام فاکنر و «معنی هنر» از هربرت رید اشاره کرد. علاوه بر ترجمه آثار ادبی او و همسرش فهیمه راستکار، دوبلور معروف، تالیفی مشترک به یادگار گذاشته‌اند که نه‌تنها اهالی ادبیات که بسیاری از خانم‌های خانه‌دار هم با آن آشنا هستند؛ «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» عنوان یک کتاب آشپزی است که در دوجلد تالیف شده و مدت هشت سال این زوج برای نوشتن، تحقیق و تهیه غذاهای آن زحمت کشیدند. دریابندری برای معرفی شاهکارهای ادبی به ایرانیان خدمات زیادی انجام داده است و به همین مناسبت و به دلیل ترجمه آثار ادبی آمریکایی جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا به وی اهدا شد. در داخل کشور نیز اگرچه دیر ولی قدر او دانسته شد و در جلسه مرداد ۱۳۹۶ کمیته ملی ثبت میراث ناملموس نام نجف دریابندری به‌عنوان گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادره‌کاران) به‌ثبت رسید.

بیماری و خداحافظی

نجف دریابندری در ۲۳ آبان ۱۳۹۳ در پی سکته مغزی در آی‌سی‌یو بستری شد و پس از بهبودی حالش، در ۳ آذر ۱۳۹۳ از بیمارستان مرخص شد اما پس از آن به دلیل کهولت سن، عوارض بیماری و به ویژه فقدان همسرش از ادامه فعالیت‌های ادبی بازماند تا اینکه روز گذشته سهراب دریابندری، پسر این مترجم در صفحه شخصی خود با اعلام این خبر نوشت: «نجف دریابندری، دقایقی پیش، پس از بیماری طولانی درگذشت. ضمن تسلیت به همه دوستداران او، تقاضا می‌کنم به‌دلیل جلوگیری از بیماری به منزل ایشان مراجعه نکنند.» به‌نظر می‌رسد مراسم تشییع و بزرگداشت این مرحوم نیز مانند بسیاری از فرهیختگان تازه درگذشته تحت‌تاثیر قرنطینه ناشی از کرونا و تدابیر بهداشتی قرار گیرد و احتمالا بخشی از آن به‌صورت آنلاین برگزار شود.

 

p21- (1)

 

منبع:دنیای اقتصاد

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۱۲
ایران سرا

نجوای جان

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ب.ظ
آلبوم موسیقایی «نجوای جان» که نمونه‌هایی از بهترین آثار استاد سید احمد مراتب با موضوع نیایش با خداوند و اهل بیت است، منتشر شد. این آلبوم در هفت بخش مختلف از میان آوازهای خوانده شده استاد احمد مراتب در سال‌های گذشته گلچین و منتشر شده است.
 

 

اشعار این این آلبوم از سعدی، غلامحسین جواهری، صغیر اصفهانی و فواد کرمانی است. سید احمد مراتب، اول شهریورماه سال ۱۳۳۱ در اصفهان دیده به جهان گشود. این استاد موسیقی از نخستین شاگردان تاج اصفهانی است که با جدیت، پشتکار و استعداد سرشار خود، از زبان ایشان مفتخر به لقب «درة التاج» شده است.

همچنین وی، نخستین ایرانی بود که بر بام کعبه اذان گفت. ابتدا در سال ۱۳۵۲ در حال طواف، زمانی که پرده حجر اسماعیل باز شده بود به پشت بام کعبه رفت و در آنجا مناجات حضرت علی (ع)؛ «لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی» را در دستگاه سه‌گاه اجرا کرد. سال بعد در مکه امام موسی صدر که تحت‌تاثیر صدای مراتب قرار گرفته بود، از او تقاضا کرد بر بام کعبه اذان بگوید و به این ترتیب به‌عنوان نخستین ایرانی بر بام کعبه به افتخار خواندن اذان نائل شد.

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۲
ایران سرا

گفتگوی کودک با خدا

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۵ ق.ظ

کودک آرام گفت: «خدایا با من حرف بزن.»

و چکاوک آواز سر داد. کودک نشنید.

پس فریاد برآورد: «خدایا، با من حرف بزن.»

و تندر در پهنه آسمان غرید. کودک اطرافش را نگاه کرد و گفت: «خدایا بگذار ببینمت.»

و ستاره ای درخشید، اما کودک ندید.

کودک فریاد زد: «خدایا، معجزه ای به من نشان بده.»

و کودکی متولد شد. اما کودک متوجه آن نشد.

پس کودک ناامیدانه فریاد کشید: «خدایا، مرا لمس کن تا بدانم که اینجایی.»

و در آن هنگام خداوند فرود آمد و کودک را لمس کرد.

اما کودک با دست پروانه را پراند و بی خبر از همه جا راه خود را گرفت و رفت.

 

 

«داستان های کوتاه - سید ابوالفضل نعمت اللهی»

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۵۵
ایران سرا

آنتولوژی شعر عاشقانه

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ
کتاب «هفتاد سال عاشقانه » به قلم محمد مختاری منتشر شد. محمد مختاری در این کتاب به گزینشی «مثلثی» روی آورده است که اضلاع آن عبارتند از:
حد عام قابل‌قبول،
قدرت نمایندگی شعر از سوی شاعر
و نظر شخصی گردآورنده.
 
عاشقانه‌های همه گرایش‌های شعر معاصر در این کتاب منعکس شده است و به همین اعتبار، این کتاب مخاطب را با سیمایی کمابیش جامع از شعر عاشقانه معاصر آشنا می‌کند. مختاری در مقاله مفصل «ذهنیت غنایی معاصر» که در آغاز کتاب آمده کوشیده است روش کار و گزینش خود را تشریح کند و مفهوم عشق را در دو ساحت «ادبیات کلاسیک» و «شعر معاصر» بکاود و تفاوت‌ بنیادین این هر دو فصل شعر فارسی را در نگاه به عشق و انسان بیان کند. از این‌رو می‌توان گفت که این آنتولوژی تا امروز یکی از جامع‌ترین آنتولوژی‌های شعر عاشقانه فارسی به‌شمار می‌رود. کتاب «هفتاد سال عاشقانه» در ۸۱۸ صفحه و به قیمت ۱۳۴ هزار تومان از سوی نشر نو منتشر شده است.
 
 
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۰۶
ایران سرا

هیچ دوستی به جز کوهستان

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ق.ظ
این روزها که جهان و ایران درگیر بحران کرونا و قرنطینه خودخواسته است، نوید محمدزاده مشغول خواندن کتاب بهروز بوچانی، نویسنده‌ کُرد مهاجر است تا موجب دلگرمی و همراه مخاطبان ادبیات در روزهای قرنطینه باشد. کتاب «هیچ دوستی به‌جز کوهستان» نوشته‌ بهروز بوچانی در طول مدتی که از سوی نشرچشمه منتشر شده توانسته با اقبال مناسبی ازسوی مخاطبان روبه‌رو شود و در مدت کمتر از سه ماه به چاپ دوازدهم رسیده است. هم‌اکنون این کتاب با اجرای نوید محمدزاده، آهنگسازی بامداد افشار و هدایت پوریا عالمی در استودیوی رادیوگوشه در حال ضبط است.
«هیچ دوستی به‌جز کوهستان» تجربه‌ای تکان‌دهنده است که شاید در مرز باریک میان رمان و ادبیات غیرداستانی حرکت می‌کند. کتاب، علاوه‌بر قصه‌ اُدیسه‌وارش، سفری است به برزخ؛ برآمده از واقعیت زیستی نویسنده. شاید برای همین است که رسانه‌ها و نویسندگان جهان، بسیار درباره‌ این کتاب اظهارنظر کرده‌اند.
 
 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۱۴
ایران سرا

صندلی پرسش

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۶
ایران سرا

یک هفته با سعدی و سپهری

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۰۰ ق.ظ
بزرگداشت سعدی و سپهری با عنوان «یک هفته با سعدی و سپهری» از روز اول تا هشتم اردیبهشت‌ماه در فضای مجازی برگزار می‌شود. روز اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی است و امسال این روز با چهلمین سال درگذشت سهراب سپهری، شاعر معاصر همراه است.
در این برنامه استادان و سعدی‌پژوهان و سپهری‌پژوهان با مقالات، یادداشت‌ها، فایل‌های صوتی و تصویری و انتشار آنها در سایت و کانال شهر کتاب و مرکز سعدی‌شناسی و دیگر پایگاه‌های فرهنگی مخاطبان را در طول یک‌ هفته با آثار و اندیشه‌ها و زندگی این دو شاعر برجسته ادبیات کلاسیک و معاصر بیشتر آشنا می‌سازند. بنا بر اعلام، تاکنون مقاله‌های بسیاری دریافت شده‌ است که به جنبه‌های مشترک شعر سعدی و سپهری اختصاص دارد و برخی از مقالات و آثار اختصاصا به سعدی یا سپهری می‌پردازد. همچنین در طول این یک‌ هفته شعرخوانی و موسیقی از آثار این دو شاعر پخش می‌شود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۰۰
ایران سرا

درد کشیدیم؛اما ماندیم...

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ق.ظ
کمتر از دوهزار سال پیش این مردم دانشگاه و بیمارستان داشتند و فرزندان این مردم بالاترین دانشمندان گیتی بودند که به جهانیان علم می‌آموختند، ولی به قول وثوق‌الدوله؛ «چون بد‌آید هر چه‌ آید بد شود» ناگهان چرخ چرخید و اوضاع این مردم دگرگون شد و دیگر آب خوش از گلوی آنان پایین نرفت. قرن‌ها آشوب و جنگ و ستیز شد زندگی آنان. وحشیان بیگانه و مدعیان قدرت‌طلب در خانه، گاه و بیگاه امنیت و آسایش این مردم را سلب کردند. رنج و درد و حسرت، اندک اندک اخلاقشان را تغییر و امنیتشان را بر باد داد. مردمانی که به گواه مورخان شهیر جهان، از زبده‌ترین و بااخلاق‌ترین بودند، در قرن سیزدهم به بی‌سوادترین و کژرفتارترین تبدیل شدند. متفکرین و متمولینشان نسل به نسل جلای وطن کردند و دولت‌های هند و عثمانی و روس و این اواخر فرنگیان را آباد کردند. این شد که ایرانیان نسل به نسل قدشان در تراز جهانی آب رفت و دیگران بالیدند و قد کشیدند.
 

آمریکا طی دو سده «از کاه‌کشی به کهکشان شد.» ژاپن از حصار سنتی اعصار و قرونش با انقلاب میجی بیرون جهید و با آنکه در جنگ جهانی ویران و خاکستر شد، دوباره ققنوس وار پر کشید و سومین اقتصاد جهان شد و اما ایران در قرن سیزدهم اسیر خرافه حاکم بر تفکر مردم و زندانی حاکمان بی‌مسوولیت بود و این دو اجازه تحول فکری نمی‌داد. آب خزینه مملو از بیماری‌ها و آفت‌ها را مردم معتقد بودند ثواب دارد می‌نوشیدند؛ آبی که با ادرار و خون و چرک زخمی‌ها و کهنه حیض و کچلی و تراخم به رنگ کهربایی بود. این مردم وقتی بلای وبا و طاعون و ... سراغشان می‌آمد، از بی‌مدیریتی حاکمان لت و پار می‌شدند. جنازه‌ها در معبر و گذر بر زمین می‌ماند تا خوراک سگ و کفتار و شغال شود. اوراق تاریخ آکنده از این قتل عام مدام است، این سطور مختصری از تاریخ این بلایا و جهالت مردمان و جنایت حاکمان ارائه داده است:  سالی نبود که قحطی، آبله، وبا، طاعون، سل، مالاریا، حصبه و ... بسیاری را نکشد. عدم مدیریت دولت ناتوان قاجاریه و ناآگاهی مردم در پیشگیری از بیماری‌ها نیز بر مرگ‌ومیرها می‌افزود. مردم خودخواهانه به‌فکر خود بودند و بی‌اعتنا به جمع. بر عکس اروپاییان که متوجه شده بودند، منافعشان در جمع است با خرد جمعی به مبارزه با بیماری واگیردار می‌پرداختند. گوبینو می‌نویسد: «مردم چنان‌ می‌مردند که گویی برگ از درخت‌ می‌ریزد، یک سوم سکنه تهران مردند.» امیرکبیر در این دوره یک استثناست. او از طریق آبله‌کوبی اجباری و قرنطینه کردن راه موفقی پیمود، اما دولتش مستعجل بود و بعد از او دوباره همان وضع گذشته حاکم شد.

  عوامل موثر در شیوع بیماری‌های مسری

۱. اولین عامل رعایت نکردن بهداشت عمومی و فردی بود. «.... در محلات قدیمی و بازار، آب در وسط کوچه‌ها در جوی تنگ کم‌عمق سرپوشیده‌ای جاری است و هرچند قدمی سوراخ گشادی در آن ترتیب داده‌اند که هر خانه از آنجا آب می‌برد و اکثر اوقات اشیای آلوده خود را هم در آنجا می‌شویند به علاوه کثافات کوچه و راه هم از همان جا داخل آب می‌شود. حال آبی که مردم بدبخت محلات دور از مرکز تهران می‌نوشند، معلوم است که چیست» (فلور، ۱۳۸۶: ۲۳۰). «کثافت و عدم مراعات قواعد حفظ‌الصحه به درجه زیادی وجود داشته است مجاری آب‌ها تمام آلوده به کثافات و یخچال‌های عمومی که در چند نقطه داخل شهر وجود داشت یک قسم مرداب‌های عمیق و متعفن بود» (بهرامی، ۱۳۴۴: ۴۷). مردم انواع کثافات را در نهرها می‌ریختند: «فضولات سگ، گربه، گاو، شتر، اسب، قاطر، الاغ، گوسفند، اطفال، انسان، آب‌های ماست گندیده، آب پنیر، هندوانه، خربزه گندیده، آب دیزی‌پزی و صابون‌پزی» (آدمیت و ناطق، ۱۳۵۶: ۲۷۳) اسفناک‌تر آن زمانی بود که مثلا مرده‌ای (فووریه، ۱۳۶۲: ۳۹۸) و دردناک‌تر اینکه مرده‌‌ای مبتلا به وبا نیز در همان آبی شست‌وشو می‌دادند که در قسمت‌های پایین‌تر فرد دیگری مشغول نوشیدن آن بوده است.» یکی از زواری که از مشهد آمده بود مقداری از لباس‌های یک نفر حاجی را که در آنجا یا در بین راه مرده بود در آب روانی شست و طولی نکشید که وبا در خانه‌های مجاور و بعضی از نقاط دورتر بروز کرد(همان). «مردم در آب جاری هزار جور چیز می‌شویند و در خانه‌ها همان آب را می‌نوشند.» (آدمیت و ناطق، ۱۳۵۶: ۲۵۹)

۲. عامل دیگر بی‌اطلاعی و بیسوادی مردم بود. چند نفرى به خیال اینکه با عنصرى دیوانه و متجاوز روبه‌رو شده‌اند در کوچه‌ها می‌دویدند و فریاد برمی‌آوردند، این ناخوشى پدر سوخته کجاست؟ جرات دارد بیاید جلو تا حساب اش را برسیم و گاه از سحر تا شام با دسته توپ‌چیان به کوه می‌رفتند تا با غرش توپ و صداى شیپور، همراه فریاد هزاران نفر، وبا را از خود برانند و این حالت دهشت نفرت بارى بر آن می‌افزود.» (سفرنامه فریزر، صص ۴۴ تا ۵۰) مردم نسبت به ابتدایی‌ترین اصول بهداشتی ناآگاه بودند. دکتر مهدی قدسی رئیس انستیتو پاستور می‌نویسد: «من به چشم خود دیدم که آدم آن خانه لگن بیمار حصبه‌ای را در آب جاری قنات می‌شست درحالی‌که ظروف آشپزخانه در همان آب برای نظافت روی هم ریخته شده بود. این بود رفتار مردم آن زمان با آب قنات‌های شهر تهران و چنین بود رفتار قنات‌ها با مردم» (سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/  بخش اول، ۲۴۰).

۳. عامل دیگر که مراکز شیوع بیماری بود حمام‌های سطح شهر بود. به جز تنی چند از اغنیا که از حمام‌های خصوصی استفاده می‌کردند باقی مردم در حمام‌های عمومی استحمام می‌کردند. حمام‌ها با خزینه‌های آب گرم و سرد پذیرای عموم مردم چه سالم و چه ناقلان بیماری‌ها بود. چون مبتلایان به انواع بیماری‌های مسری بی‌هیچ مانعی وارد خزینه می‌شدند و هیچ مقررات ثابتی برای این مرکز بهداشتی وجود نداشت، آب خزینه حمام‌ها هم در سال یک یا دو بار تعویض می‌شدند (نجمی، ۱۳۷۰: ۴۳۹) در نتیجه، شست و شو در این گونه حمام‌ها شخص را در ابتلا به زخم‌های جلدی شدیدا تهدید می‌کرد. فووریه کوچه‌های تهران را بی‌نهایت کثیف وصف می‌کند (فووریه، ۱۳۶۲: ۲۲۸).

۴. عامل تسریع شیوع بیماری‌ها مسری حمل جنازه‌ها از شهری به شهر دیگر، آن هم در کاروان‌ها و به‌وسیله زوار بود. جنازه‌ها باید به شهری مذهبی (قم، کربلا یا نجف)‌ حمل می‌شد.

۵. عدم دسترسی مردم به پزشک حاذق و آشنا به روش‌های جدید درمان بود. در شهر قم، در ۱۳۳۶ق. مطبقه(تب نوبه) و محرقه (تیفوئید) شیوع یافت، تنها یک نفر دکتر در شهر قم است که البته خود او نیز در این گیر و دار دچار بیماری شده است (سند شماره ۳۰) در ورامین، طبیب شهر سواد خواندن و نوشتن نیز نداشته، اما باز هم به طبابت می‌پرداخت (سند شماره ۳۲). در ۱۳۰۹خ. در گواتر بیماری مسری شیوع یافته بود، طبیب بندرعباس حاضر به حضور در منطقه آلوده نمی‌شود.

۶. مهم‌ترین عامل، بی‌توجهی اولیای امور بود. «اولیای امور به امور بهداشتی رسیدگی نمی‌‌کردند، وضع حفظ‌الصحه عمومی بسیار مغشوش بود.» (آدمیت و ناطق، ۱۳۵۶: ۲۵۹). در ۱۲۶۲ق./  ۱۸۴۶م. با شیوع وبا بلافاصله محمدشاه و درباریان شهر را ترک کردند و به روستاهای اطراف پناه بردند (الگود، ۱۳۸۶: ۵۴۹). ۱۲۸۳ق./ ۱۸۶۶م. این بار مرکز بیماری مشهد بود، تلفات به روزی ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر نیز می‌رسید (سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/  بخش اول، ۲۰۵). با اینکه مرکز بیماری مشهد بود باز حاکم تهران حاضر به جلوگیری از ورود کاروانی که از مشهد به تهران می‌آمد نشد و بیماری در تهران نیز شیوع یافت. باز ناصرالدین شاه و درباریان به خارج از شهر گریختند، در مشهد، جلال‌الدوله پسر شاه و حاکم خراسان نتوانست از وبا خلاصی یابد و مرد(الگود، ۱۳۸۶: ۵۶۸).

  آبله

امیرکبیر آبله کوبی را اجباری کرد و قرنطینه کردن را راه موفق می‌دانست. «زمانی که پولاک از دارالفنون به اصفهان و قم مسافرت می‌کند، درمی‌یابد که بیش از نیمی از کودکان و غلامان این منطقه بر اثر آبله از بین رفته‌اند.» (پولاک، ۱۳۶۱: ۴۰۳). آبله هم به جمع دیگر بلایا پیوست و جان مردم تهران را تهدید کرد(سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/  بخش اول، ۲۰۵).

  آنفلوآنزا

در ۱۲۴۹ق./  ۱۸۳۳م. آنفلوآنزا نیز در تهران همه گیر شد. تلفات این بیماری را تا ده‌ها نفر نوشته‌اند. «اجساد مردگان و بیماران درحال مرگ در گوشه و کنار خیابان‌ها افتاده بود و وضع مردم حتی از ایام طاعون و وبا نیز اسفناک‌تر بود. علاوه بر اینها، نان کمیاب و گوشت غیرقابل خوردن شده بود و بیم یک قحطی وسیع عمومی کاملا در میان بود.» (الگود، ۱۳۸۶: ۵۱۹). از دیگر بیماری‌ها آنفلوآنزا بود که، در ۱۲۹۷خ./  ۱۹۱۸م. بعد از جنگ انگلیسی‌ها با قشقایی‌ها مردم را غافلگیر کرد و به تلخ‌ترین و ناگوارترین شکل در فارس ظهور کرد و یک پنجم جمعیت را از بین برد، یعنی از پنجاه هزار نفر جمعیت شیراز ده هزار نفر تلف شدند. سرپرسی سایکس در ادامه می‌نویسد ذکر این مطلب شرم‌آور است ولی باید گفت که مقامات ایرانی کفن را احتکار کرده و مردم هم ناامیدانه به سوی مساجد گریخته و در آنجا جان می‌سپردند. تلفات انگلیسی‌ها هم به بیش از ۶۰۰ نفر رسید (سایکس، ۱۳۶۸: ج۲/  ۷۱۶) در ۱۳۰۸ق./  ۱۸۸۹م.وبا در تهران شیوع یافت. (فووریه، ۱۳۶۲: ۲۱۵) یک‌سال بعد هم آنفلوآنزا در تهران شایع شد و شکوه‌السلطنه مادر ولیعهد نیز به این مرض مبتلا شده بود. یحیی‌خان مشیرالدوله، وزیر تجارت و عدلیه، به همراه عده‌ای دیگر مبتلا شده و فوت کردند. ناصرالدین شاه هم بر اثر رفت و آمدها به این بیماری مبتلا شد (همان: ۲۳۶.) آنفلوآنزای اسپانیایی سال ۱۹۱۸ شایع شد و تا ژوئن ۱۹۲۰بین ١٧ تا ۵٠ میلیون تن را در جهان کشت. ایران بالاترین آمارهای مرگ (۹۱۰.۴۰۰ تا ۲.۴۳۱.۰۰۰) را داشت. بیشترین کشته در کرمان بود. نیروهای روس، بریتانیا و عثمانی از شمال و جنوب و غرب آن را وارد ایران کردند. تهرانی‌ها به آن مرض باد گفتند زیرا وقتی آنفلوآنزای اسپانیایی در تهران شیوع یافت همزمان بادهای شدید می‌وزید. بعضی از مردم به مکان مقدس می‌رفتند تا آنجا بمیرند.

  حصبه و تیفوئید

به جز وبا، طاعون، حصبه و تیفوئید که جان بسیاری از اهالی این سرزمین را گرفت، باید از آبله نیز یاد کرد که در «مرگ‌ومیر فراوان کودکان و همچنین در تقلیل جمعیت ایران سهم اصلی و اساسی را به عهده داشت» (پولاک، ۱۳۶۱: ۴۶۵).

  دیفتری

در قدیم خُنّاق می‌گفتند و آن بیماری حاد باکتریایی دستگاه تنفسی است. در این زمان (۱۲۹۰ق.) دیفتری هم در تهران جان عده‌ای از مردم بی‌دفاع را گرفت (الگود، ۱۳۸۶: ۵۷۲).

  طاعون

البته در این سال طاعون هم به مردم بی‌دفاع هجوم آورد... به فاصله یک هفته در شهر شیراز ۶۰ هزار نفر (سیف، ۱۳۷۳: ۲۳۲) به کام مرگ کشیده شدند. از این سال به بعد ایران تقریبا هر سال درگیر وبا یا طاعون یا آبله بوده و فرصتی برای ترمیم زندگی به‌دست نمی‌آمد. هنوز کشور از زیر صدمات وبا و زلزله ویران‌کننده ایالت فارس کمر راست نکرده بود که دوباره طاعون بزرگی از بغداد وارد ایران شد. ابتدا مرزهای غربی چون کرمانشاه درگیر طاعون شدند (همان)، سپس شهرهای دیگر. شیوع طاعون در گیلان طی چند هفته نصف جمعیت رشت را، بالغ بر ۴۰ هزار نفر، هلاک کرد (سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/ بخش اول، ۲۱۳) در تبریز نیز طاعون شایع شد و حدود ۳۰ هزار نفر را تلف کرد (الگود، ۱۳۸۶: ۵۱۵). جمعیت بوشهر را، در ۱۲۴۴ق./  ۱۸۲۸م. حدود ۲۰ هزار نفر تخمین می‌زدند که در ۱۲۴۶ق./  ۱۸۳۰م. بر اثر طاعون بزرگ در طول دو ماه یک‌سوم جمعیت شهر نابود شد. پیامد طاعون در آذربایجان خالی شدن سکنه بود (سیف، ۱۳۷۳: ۲۴۰)، این درحالی بود که نه ایران و نه کشورهای همسایه هیچ‌کدام حاضر به انجام دادن اقدامات بهداشتی نبودند. «طاعون ۱۸۳۰م. به راستی فاجعه‌ای عظیم بوده است» (سیف، ۱۳۷۳: ۲۳۳) طاعون که مرکزش عراق بود به‌وسیله زوار عتبات عالیات به ایران وارد شد. از ۱۲۹۳ق./  ۱۸۷۶م. به مدت سه سال پیاپی طاعون در مرزهای ایران ظاهر شد. برای چهارمین‌بار شدت طاعون به قدری زیاد بود که در شوشتر ۱۸۰۰نفر را از پا درآورد (الگود، ۱۳۸۶: ۵۷۲). در ۱۲۹۴ق./  ۱۸۷۷م. طاعون در رشت خسارت رسانیده و کشتار عظیمی به راه انداخت... (سرنا، ۱۳۶۳: ۳۳۷). علت این انکار خاطره تلخ هجوم طاعون، در ۱۲۴۸ق./ ۱۸۳۲م. بود که خسارت بسیاری به بار آورده بود، در کمتر از چهار هفته جمعیت به یک‌دهم تنزل کرد (همان: ۳۳۸). طاعون از کشورهای همجوار وارد خاک ایران می‌شد. «طاعون هیچ‌گاه در مملکت ایران پا نمی‌گیرد...» (پولاک، ۱۳۶۱: ۵۰۲). در سال‌های ۱۲۴۴-۱۲۴۶ق/ ۱۸۳۰-۱۸۲۹م طاعون از عثمانی به ایران وارد شد.

  قانقاریا

قانقاریا یا سیاه‌مُردِگی فساد و عفونتی است که در قسمتی از ماهیچه یا استخوان پیدا شود و آن را سیاه و فاسد کند. (فرهنگ فارسی معین. قانقاریا یک عفونت جدی و شدید است که ممکن است منجر به قطع عضو و حتی مرگ شود. بر اثر قانقاریا پای یکی از مقامات دربار ناصرالدین‌شاه را قطع کردند. ستارخان در درگیری پارک اتابک پایتخت، (اول شعبان سال ۱۳۲۸ قمری/  ۱۶ مرداد ماه سال ۱۲۸۹ شمسی/  ۸ اوت سال ۱۹۱۰ میلادی) تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد. زخم تبدیل به قانقاریا شد و از این بیماری چهار سال(۲۸ ذی‌حجه سال ۱۳۳۲ قمری/  ۲۵ آبان ماه سال ۱۲۹۳ شمسی/  ۱۶ نوامبر سال ۱۹۱۴) رنج برد و عاقبت درگذشت.

 

p22- (5)

 

به قلم:داریوش شهبازی مورخ و پژوهشگر

 
 
 
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۳۷
ایران سرا

تبریک عید

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ق.ظ

پیشاپیش عیدی را که به رنگ کرونا آغشته شده و دید و بازدیدها و روبوسی ها را به قرنطینه سوق داده؛ به همه فارسی زبانان و به خصوص هموطنان گرامی ام تبریک و تهنیت می گویم. انشااله این ایام به خوبی و با کمترین صدمات و آسیب ها سپری شوند و فرهنگ نیک ملی دوباره جاری و ساری شود.

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۵۱
ایران سرا