سلطان ساز،در چنین روزی پا به جهان نهاد
سالی که انقلاب شد، در خانهای زندگی میکردم که صاحبخانه میخواست خانه را خالی کنیم. آقای لطفی هم خیلی تیزهوش بودند. یک روز به من گفت: «حالت خوب نیست، چه شده؟» من ذهنم مشغول این خانه بود. گفتم: «چیزی نیست.» ولی استاد در ساز زدن من متوجه موضوع شده بود. گفتند: «مشکلت را بگو!» من هم موضوع را گفتم: «خانهای دیگر پیدا کردم که صاحبخانه ١٠ هزار تومان میخواهد. من هم دانشجو هستم و این مبلغ برای من خیلی زیاد است. اگر این خانه را از دست بدهم دیگر در تهران بیخانمان میشوم.» فردای آن روز دیدم استاد یک پاکت آورد و به من داد و گفت: «برو خانهات را بگیر و سازت را بزن. به هیچ چیز هم فکر نکن.» بعدها این ١٠ هزار تومان دست من بود تا چاووش باز شد. در اوایل چاووش هم که من هیچ درآمدی نداشتم. بعد که کلاسها راه افتاد شهریه میگرفتم. من هم اولین تجربه تدریس را در چاووش داشتم. البته قبل از آن در دانشگاه صنعتی بخش فوقالعاده استاد لطفی مرا برای تدریس معرفی کرده بودند و تجربه تدریس از آنجا شروع شد. بعد نوبت به چاووش رسید، ولی درآمد چاووش در حدی نبود که من بتوانم این ١٠هزار تومان را پس بدهم. بعد وقتی آقای لطفی موسیقی فیلم «حاجی واشنگتن» علی حاتمی را ساخت، من جزو نوازندهها بودم. یک سال بعد نزدیک عید بود که آقای لطفی به نوازندهها نفری یک پاکت حاوی صد هزار تومان داد. همانجا ١٠ هزار تومان ایشان را خواستم پس بدهم که استاد کاملا اظهار بیاطلاعی کردند. مطمئنم که تظاهر نمیکردند. اصلا یادشان نبود. برایش تعریف کردم که قبل از انقلاب من برای خانه گرفتن پول نداشتم. شما به من پول قرض دادید. ولی باز یادشان نیامد و گفتند: اگر مربوط به سالهای دور است که شامل مرور زمان شده و من از یادم رفته است و ١٠ هزار تومان را نگرفتند.
هادی منتظری آهنگساز و از اعضای گروه شیدا هم گفته است: محمدرضا لطفی عاشق تدریس بود. او در تمام مراحل تدریس پول نگرفت و چنان جدیتی در تربیت و آموزش شاگردان داشت که او را تبدیل به هنرمندی منحصر به فرد میکرد. در دانشکده موسیقی وقتی شاگرد لطفی شدم او بسیار سختگیر بود بهطوری که سه ترم دستگاه شور را نواختم تا او بالاخره به من نمره قبولی داد و در ادامه زمانی که دیگر انگشتانم پینه بسته بود مرا به همکاری با گروه شیدا دعوت کرد. روزی بعد از چند جلسه تمرین کمانچهای برایم آورد و به من هدیه داد و گفت به پاس زحماتی که در این مدت کشیدی این کمانچه را به تو میدهم.