پرواز مفسر فوتبال-سینمای ایران
حمیدرضا صدر منتقد و کارشناس سینما و فوتبال پس از دو سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت.
او که بارها گفته بود در بدترین ثانیه های یک ۹۰ دقیقه هم کورسوی امیدی برایش وجود داشته، نمی خواست ادعای همیشگی خود را نقض کند. پس سرافرازانه، نیستی را در آغوش گرفت.
او پنج سال پیش در پرواز نابهنگام عباس کیارستمی نوشت:
"وداع ناگهانی عباس کیارستمی همه ما را میخکوب کرد. جایگاه او در سینمای ایران ورای جوایزش در خارج از مرزهای کشورش میرود. قرار نبود او این قدر زود ما را ترک کند. قرار نبود این چنین شتابان دست تکان داده و از میان ما برود... جای او خالی است. جای او خالی خواهد بود." اینک باید همین جملات را در وصف خودش بنویسیم:« قرار نبود این قدر زود ما را ترک کنی، قرار نبود این چنین شتابان دست تکان داده و از میان ما بروی... جای تو خالی است. جای توخالی خواهد بود ،به خصوص به هنگام برگزاری مسابقات مهم فوتبال در عرصه ملی و بین المللی. »
احسان رضایی در کانال تلگرامی خود فهرستی از تمام کتابهای صدر را منتشر کرده است:
-«تاریخ سیاسی سینمای ایران» (بررسی سینمای معاصر از دریچه وقایع سیاسی)،
-«تو در قاهره خواهی مُرد» (روایتی داستانی از زندگی محمدرضا شاه پهلوی در دهه ۴۰)،
-«سیصد و بیست و پنج» (روایتی از زندگی و مرگ حسنعلی منصور، نخستوزیر ترورشدۀ دهه چهل)،
-«روزی روزگاری فوتبال» (از اولین کتابهای فوتبالی بازار نشر ما و دربارۀ تأثیرات متقابل فوتبال و جامعه)،
-«نیمکت داغ» (تکنگاریهایی دربارۀ مربیان مشهور فوتبال و تغییرات تاکتیکهای بازی)،
-«پسری روی سکوها» (وقایعنگاری چهار دهه فوتبال ایران)،
-«پیراهنهای همیشه» (تکنگاریهایی دربارۀ ستارههای فوتبال)،
-«یونایتد نفرینشده» (ترجمه رمانی دربارۀ برایان کلاف، مربی جنجالی لیدزیونایتد)
-و «یه چیزی بگو» (ترجمۀ رمانی با موضوع تنهایی و رنج دختر نوجوانی که دیگران درکش نمیکنند)
روحش شاد
«از قیطریه تا اورنج کانتی: وقایعنگاری یک مرگ از پیش تعیین شده» کتابی است که حمیدرضا صدر دربارهی زندگی، بیماری و مبارزهاش با مرگ نوشته. غزاله صدر(دختر حمیدرضا صدر)درباره این کتاب نوشته: این کتاب را پدر نوشت تا برایتان بگوید از زندگی، بیماری، مبارزه و مرگ.
مهدی یزدانی خرم(نویسنده و منتقد ادبی) هم درباره انتشار این کتاب میگوید: در طی این سه سال با تاکید ایشان خبری درباره بیماریشان منتشر نشد. وقتی دکتر صدر فهمیدند بیماری پیشرفته ایی دارند و برای درمان بیماری به آمریکا میروند با ما صحبت کردند که درباره این بیماری و روزهایی که با این بیماری طی خواهند کرد میخواهند کتابی بنویسند و شرطشان این بود که این کتاب بعد از مرگشان منتشر شود. در طی این سالها یادداشتهایشان را نوشتند و وصیت کردند که فصل آخر را دخترشان بنویسد و این فصل که دخترشان غزاله صدر نوشتند فوقالعاده تکان دهنده و شامل لحظات آخر دکتر و آنچه باهم گذراندند است. این کتاب چند روز بعد از درگذشت شان تکمیل و به من و نشر چشمه تحویل داده شد.