استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

استحاله ی ذهنی

ذهن ایرانی، همچون اقلیم کشورش ملون ومتنوع است .انگار،ذهن ایرانی در بستر زمان، از حالتی به حالتی دیگر دایم در تغییر و تحول است.

ایران سرای من است

من مسلمانم

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۱۳ ق.ظ

من مسلمانم
قبله ام ،یک گل سرخ
جانمازم ،چشمه

مُهرم نور
دشت ،سجاده من
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم، متبلور شده است

من نمازم را وقتی می‌خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می‌خوانم
پی "قد قامت" موج

کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر
"حجر الاسود" من، روشنی باغچه است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۳
ایران سرا

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۰۸ ب.ظ

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش

به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد

بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابری سپید

برگ های سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست ...

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


زمزمه فریدون مشیری از بهار


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۰۸
ایران سرا

خداوندا « روزت» مبارک!!

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۳۲ ب.ظ


خداوندا روزت مبارک ...

روز عشق را فقط به تو می توان تبریک گفت ...

تو که عشقت آسمانی ست ...

و ثمره ی عشقت آرامش است ...

تو که رنگ و بوی عشقت فرق می کند ...

تو عشقت خالص و ناب است ...

تو بی حساب می دهی ...

بی دلیل توبه می پذیری ...

بی توقع برکت می دهی ...

و بی منت یاری می کنی ...

واقعا که تنها تو سزاوار کلمه ی عاشق هستی ...

عشقی که خالصانه به بنده ات تقدیم می کنی ...

دوست داشتن های ما بوی نیاز می دهد ...

عشقمان از روی هوس است تا محبت ...

دوست داشتنمان برای دل خودمان است ...

و توقع، زیربنای عشقمان است ...

خدای عاشق دوستت داریم .
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۲
ایران سرا

سال نو،پیشاپیش مبارک باد

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۲۱ ق.ظ


 


به شدت گرفتارم و نمی رسم فردا یا پس فردا به وبلاگم سر بزنم؛ لذا تصمیم گرفتم پیش از طلوع بهار و اغاز سال نو،آن را به تک تک عزیزانی که دلم براشون پر پر می زنه و همیشه از خدا بهترین ها رو براشون آرزو کرده و می کنم؛ تبریک عرض کنم و بگویم که دوستشون دارم .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۲۱
ایران سرا

تولد امام عقلانیت و عاملیت ودیانت فرخند باد

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ق.ظ

سلام

 

 

به شدت گرفتارم و نمی رسم فردا یا پس فردا به وبلاگم سر بزنم و سال گشت مولود کعبه را تبریک بگویم.

لذا این یه تبریک کلی به همه دوستان مجازی و مردان و به ویژه پدر نازنینم هست.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۱۲
ایران سرا

به تو می اندیشم

پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۱۳ ق.ظ

همه می پرسند چیست در زمزمه ی مبهم آب

چیست در همهمه ی دلکش برگ

چیست در بازی آن ابر سپید

روی این آبیِ آرام بلند

که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوترها

چیست در کوشش بی حاصل موج

چیست در خنده ی جام

که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری

نه به ابر

نه به آب

نه به برگ

نه به این آبیِ آرام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوترها

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم

من مناجات درختان را هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در گندمزار

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را می شنوم

می بینم

من به این جمله نمی اندیشم

به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من تنها تو بمان

جای مهتاب، به تاریکی شب ها، تو بتاب

من فدای تو به جای همه گل ها، تو بخند

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر

تو ببند

تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ی ابر، هوا را تو بخوان

تو بمان با من تنها، تو بمان

در رگ ساغرِ هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۱۳
ایران سرا

شبِ مراد

پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۳۵ ق.ظ

امشب،شب لیلة الرغائب است.

کلمهٔ «رغائب» جمع «رغیبه» است و به دو معنا بکار رفته است:

یک- به معنای چیزی که مورد رغبت و میل است . بنابر معنای اول، «لیلة الرغائب» شبی است که میل و توجه به عبادت و بندگی در آن در نزد بندگان بسیار است و بندگان خدا در این شب گرایش زیادی به رفتن به در خانه خدا و ارتباط و انس با او دارند.

دو- به معنای عطا و بخشش فراوان است. بر پایهٔ معنای دوم، «لیلة الرغائب» شبی است که در آن عطاء و بخشش خدا بسیار است و بندگان با رو آوردن به بارگاه خدای بخشنده و ابراز خشوع و خضوع  در برابر بزرگی او ، شایستهٔ دریافت انعام و عطا و بخشش بی کرانهٔ خدای منان می‌شوند. 

- در هر معنی، امشب،شب خاصی است.افراد هوشمند از کنار امشب به راحتی نمی گذارند.چرا که گره های بسته، در این شب گشوده می گردند و بیماری های لاعلاج و صعب العلاج در چنین شب خاصی،درمان می گردند و آرزوهای دست نیافتنی، در این شب قابل حصول و وصول می شوند. لذا امشب را باید دریافت.

برای امشب اعمالی از سوی پیامبر مکرم اسلام توصیه شده است که شرح آن در مفاتیح الجنان آمده است.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۳۵
ایران سرا

صورت کلمه یا محتوای آن؟!

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۲۴ ب.ظ


ما زبان را ننگریم و قال را         ما روان را بنگــریـم و حال را


                      ناظـر قلبیـم اگـر خاشع بود          گرچه گفت لفظ ناخاضـــع رود

شما درمناسبات و روابط اجتماعی بیشتر سمت و سوی کدام بخش ازگفتار را می گیرید؟ صورت و ظاهر کلام را یا محتوا و باطن آن را؟ آیا با حضرت مولانا علیه الرحمه موافق هستید یا نظر دیگری دارید؟
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۲۴
ایران سرا

با خویشتنِ خویش،صلح کن!!

شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ق.ظ

وقتی با چشمان ترس به دنیا می نگریم به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد نداریم.

تصور کنید که ذهن انسان هم مثل پوست اوست. وقتی به پوست سالم دست میزنیم احساس خوشایندی داریم. حالا تصور کنید که پوست ما زخمی شده و چرک کرده است اگر به پوست زخمی دست بزنید به آن صدمه میزنید پس سعی میکنید آنرا بپوشانید و محافظت کنید ،دوست ندارید کسی به زخم شما دست بزند چون آزار میبینید. 

حالا تصور کنید که همه انسانها دچار ناراحتی پوستی هستند هیچکس نمی تواند به دیگری دست بزندچون به او آسیب می رساند . همه زخم دارند پس زخم و درد و رنج عادی به نظر می رسد و ما فکر میکنیم روال عادی است . اگر همه انسانها زخم پوستی داشته باشند به سختی همدیگر را در آغوش میگیریم چون این کار دردناک است. بنابراین نیاز پیدا میکنیم که بین خود و دیگران فاصله زیادی ایجاد کنیم. 

ذهن بشری دقیقا به پوست زخمی و چرکین می ماند. هر انسانی جسمی عاطفی دارد که کاملا از زخمهای چرکین پوشیده شده است. هر زخمی با یک سم عاطفی چرکی شده. سم همه عواطفی که موجب رنج کشیدن ما میشود مثل نفرت، خشم، حسادت و غم. یک عمل غیر عادلانه زخمی را در دل ما میگشاید و ما با سم عاطفی واکنش نشان میدهیم . به دلیل باورهایی که درباره بی عدالتی و انصاف در سر داریم. ذهن به قدری سمی و پر از سم است که همه آنرا طبیعی میدانند . ولی عادی نیست. انسانها روحا” بیمار هستند و این بیماری ترس نام دارد. نشانه های این بیماری همه عواطفی است که موجب رنج بشر میشوند خشم نفرت حسادت و خیانت. 

وقتی ذهن بسیار ترسیده باشد و زخمها بسیار دردناک باشند رفتار روان پریشانه ظاهر میشود. و قطع رابطه با جهان بیرون بهتر و مطمئن تر به نظر میرسد. 

اگر بتوانیم وضعیت ذهنی خود را بیماری بدانیم راه مداوای آنرا میابیم. دیگر لزومی ندارد که به رنج کشیدن ادامه دهیم. اول از همه به حقیقت نیاز داریم تا زخمهای عاطفی را بگشاید ، زهر آنهارا خارج کند وزخمهارا کاملا شفا دهد. باید کسانی را که احساس میکنیم در حق ما ظلم روا داشته اند ببخشاییم. نه به آن دلیل که لایق بخشایشند بلکه به این دلیل که ما خودرا بیش از آن دوست داریم که بخواهیم بهای آنرا بپردازیم. بخشایش تنها راه شفا یافتن است . میتوانیم احساس رنجش را رها کنیم و بگوییم دیگر کافیست من دیگر نمیخواهم قاضی بزرگی باشم که که علیه خود رای میدهم، دیگر نمیخواهم خودم را مورد آسیب و سواستفاده قرار دهم دیگر نمیخواهم قربانی باشم. 

وقتی خودتان را بخشیدید احساس طرد خویشتن در ذهن شما از بین میرود و پذیرش خویشتن آغاز میشود و عشق به خود با چنان شدتی رشد میکند که خود را همانگونه که هستید میپذیرید و این آغاز انسان آزاد است. بخشایش کلید آزادیست. وقتی کسی را ببینید بی آنکه واکنش عاطفی نامطلوب نسبت به او داشته باشد میفهمید اورا بخشیده اید. 

وقتی کسی به زخم قدیمی دست بزند و این شما را نیازارد میفهمید موفق به بخشیدن شده اید. حقیقت مثل تیغ جراحی دردناک است چون زخم هایی راکه توسط دروغ ها پوشیده شده اند باز میکند و شفا آغاز میشود. این دروغها را ما نظام انکار مینامیم . خوب است که نظام انکار داریم چون اجازه میدهد زخمهارا بپوشانیم و به فعالیت ادامه دهیم. اما وقتی دیگر زخمی نداریم یا سمی نداریم نیازی به دروغ گفتن نیست. چون دیگر ذهن سالمی داریم که مثل پوست سالم میتواند لمس شود بی آنکه آزار ببیند. 

وقتی ذهن پاکیزه سالم است لمس شدن برایش خوشایند است …. 

مشکل بیشتر افراد این است که مهار عواطف خویش را از دست میدهند آنگاه عواطف هستند که رفتارهای انسان را در اختیار دارند و نه برعکس. وقتی اختیار از دستمان خارج میشود چیزهایی میگوییم که نباید بگوییم و کارهایی میکنیم که نباید بکنیم. ما باید بیاموزیم که عواطف خویش را مهار کنیم … تا بهشت شخصی خویش را بیافرینیم .
فرازی از چهر میثاق
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۳۲
ایران سرا

از یاد رفته ها

دوشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰ ق.ظ


محمد رحیم نواز،چنین می سراید:


درست مثل عینکی که ساعت هاست رو چشممونه

ولی حواسمون نیست و به شکل احمقانه ای دنبالش می‌گردیم ...

درست مثل گوشی موبایلی که تو جیبمونه

ولی یهو یادمون میره و دلمون هُرری می ریزه که ای وای نیست! ...

درست مثل خودکاری که تو دستمونه

ولی به خاطرش همه ی میز و کتاب و دفتر رو می ‌ریزیم به هم

و کلافه می شیم از نبودنش! ...

یه وقت‌هایی درست مثل همه ی اینا می مونیم!

یه آدم هایی!

یه کسایی!

یه چیزهایی!

بعضی وقت ها اونقدر بودنشون کنار ما ساده و ثابت و بدون منته

که هیچ سنگینی خاصی روی ما نمیندازن!

اونقدر بدون ادا و اطوار و سیاست و دغدغه پا به پامون هستن

که ما یادمون میره یکی کنارمونه،

یکی باهامونه ...

و اونوقت به شکل احمقانه ای دنبال کسی مثل اون می‌گردیم ...

کلافه ی نبودنش میشیم ...

غمگین میشیم ...

گلایه می کنیم ...

و ...

بعضی ‌ها اونقدر بودنشون خوب و مطمئنه که وجودشون عادی میشه!

هستن، ولی به مرور بودنشون رو فراموش می کنیم!

وزنشون رو به هیچ می گیریم!

درست مثل عینکی که ساعت هاست رو چشممونه

ولی حواسمون نیست و به شکل احمقانه ای دنبالش می گردیم


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۳۰
ایران سرا