یک خود واقعی
فرصت اینکه بخواهند ادای چیزی را در بیاورند که نیستند ، که نمیتوانند باشند.
فرصت اینکه رفتارشان آنطوری باشد که دیگران آنرا بیشتر پسند میکنند ،
فرصت اینکه وقت شان را پای چیزی هدر دهند که دوست اش ندارند
کلیشه نیستند ، بلد نیستند که باشند ، اصلا یاد نگرفته اند آنچنان مشغول خود و دنیای خودشان باشند که مسخره شدن ها ، تیکه های بزرگ و کوچکی که بهشان انداخته میشود ، قضاوت هایی که میکنندشان ، حرف های پشت سری که میخورند را هیچوقت نه بشنوند و نه ببینند !
این آدم ها از خودشان راحت راضی می شوند ،
خودشان را قبول دارند ،
وقتی که میخواهند کاری را انجام دهند ، یا وقتی که دارند کاری را انجام میدهند منتظر تایید کسی نیستند ،
چون اینها به خودشان ایمان و اعتقاد دارند ،می دانند که اگر آن روز ، آن کار را انجام ندهند تا آخرین روز عمرشان حسرت به دل می مانند و شاید روزی در یکی از عصر های پنجاه سالگی شان همانطور که روی کاناپه ی وسط حال لم داده اند ، لب هایشان را روی هم فشار دهند و گاز کوچکی بگیرند و در دلشان بگویند حیف ، حیف ، کاش آن روز آن کار را میکردم ، حیف .
این آدم ها برای دیگران زندگی نمیکنند ، از چیزی که اهل اش نیستند پر حرفی نمی کنند ،برای خودشان اند ، خودشان را با شرایط عوض نمی کنند ، مثل همانجایی که هوس می کنی در یک روز بارانی با یک آستین کوتاه و بدون چتر بیرون بروی و همانطور که دست هایت را توی جیب ات انداخته ای آنطور قدم بزنی که انگار داری در خیابان های شانزِلیزه قدم بر می داری، همانقدر که مردم فکر می کنند تو دیوانه ای ، تو آزادی ، تو مال خودت هستی ، تو ازآن دیگران نیستی ،خود سانسور نیستی !
این آدم ها طوری زندگی می کنند که خودشان طراحی اش را کرده بودند ،نه آنطوری که دیگران خواستند یادشان بدهند و همینطور می شود که بیشتر لذت می برند ، زیبایی های بیشتری را می بینند ،بیشتر لبخند خرج این زندگی می کنند ، و بیشتر زندگی می کنند ،خیلی بیشتر،
چون خودشانند ، خودِ خودشان...