نجوای اورفئوس
«درخواست اورفئوس از خدای مردگان،برای بازگشت همسرش،اوریدیس به دنیای زندگان»
ای خدایانی که بر دنیای تیره و خاموش فرمان می رانید
هر آن کسان که از زن زاده می شوند به سوی شما می آیند
تمامی زیبایان سرانجام به سوی شما می آیند
شما وام دهندگانی هستید که وام خود را سرانجام باز می ستانید
ما فقط اندک زمانی در دنیا زندگی می کنیم
اما بعد همیشه و تا ابد به شما تعلق داریم
اما من کسی را می جویم که خیلی زود به سوی شما شتافت
غنچه ای چیده شده که هنوز مثل گل شکوفا نشده بود
من کوشیدم این ضایعه را تحمل کنم لیک نتوانستم
عشق خدایی توانا بود
شهریارا تو می دانی
پس اگر حکایتی که انسانها می گویند راست باشد
پس گلها چگونه شاهد ربوده شدن پروسرپینه(پرسفونه) بودند
پس برای اوریدیس زندگیی ببافید که هنوز تمام ناشده
از دستگاه بافندگی گرفته نشود
فقط تویی که می توانی او را دوباره به من وام دهی
که چون پیمانه عمرش به سر آید به سوی تو باز خواهد گشت